، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

مانی مامانی

چهل روزگی پسر دلبندم

1393/5/8 19:09
نویسنده : مامان مانی
47 بازدید
اشتراک گذاری

باورم نمیشه عزیزم ،امروز چهل روزه شدی .

چهل روز نفس گیر گذشت،خیلی سخت و خیلی شیرین بود، الان که فکرشو میکنم باورم نمیشه منی که اینقدر خوش خواب بودم تو این مدت چه شب بیداریها که نداشتم ولی با وجود نازنین تو اصلا احساس خستگی نمیکردم، تو این مدت ۱۵روز خونه مامانی بودیم باقیشم مامان پروین اومد پیشمون موند، مامان بزرگهات واقعا تو این مدت برات سنگ تموم گذاشتن وحسابی برات زحمت کشیدن

عزیزم حالا دیگه یه کم جون گرفتی وهر روز داری شیرین تر میشی ،از۲۲روزگی شروع کردی به خنده های ارادی تو بیداری ،از۱۵ روزگی سرتو به دنبال اشیا و بخصوص جغجغه میچرخونی و دنبال میکنی، حالا دیگه چهره های آشنا رو میشناسی و بهشون لبخند میزنی، منو که میبینی لبخندمیزنی و دست و پا میزنی و دهنتو باز میکنی واگه بلندت نکنم شروع میکنی به نق نق کردن! عاشق این لحظه هاتم😄 

عزیزم تو این مدت خیلی دل درد داشتی ،خیلی بیقراری میکردی،من و بابا هم خیلی ناراحت بودیم، خیلی وقتها بابا میذاشتت رو شونش و در حین قدم زدن باهات حرف میزد وجالبه که توهم آروم میشدی و مثل یه موش از اونجا نگاه میکردی و با دقت گوش میکردی😆

عزیزم همه آرزوم اینه که بعد از این دل کوچولوت زودتر خوب شه ودیگه بیقراری نکنی ،وقتی آرومی وچشمهای خوشگلتو باز میکنی وبرای خرسهای موزیکالت دست وپا میزنی واقعا دنیا برام روشنتر و زیباتره ، انگار تو این لحظات حس خوشبختی به قلبم هجوم میاره

پسندها (2)

نظرات (0)