، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

مانی مامانی

اولین فصل زندگی (تابستان)

1393/7/1 15:19
نویسنده : مامان مانی
51 بازدید
اشتراک گذاری

مانی عزیزم امروز اول مهر وپاییزه، حالا دیگه پسرم ۳ماهه شدی واولین تابستان زندگیتو پشت سر گذاشتی آرزو میکنم صد تا از این تابستانها رو با شادی و سلامتی سپری کنی ،۳ماهگیت مقارن شد با تولد بابا برای همین یه تولد کوچولو برات گرفتیم که بابا هم یه شمع۳۴ روی کیکت گذاشت😊 

نمیدونم چرا از رسیدن پاییز دلم گرفته،الان که دارم این مطلبو مینویسم ساعت ۴ بعداز ظهره و تو عین یه فرشته تو خواب نازی ،با اینکه تازه امروز رفتیم تو پاییز ولی از بیرون صدای زوزه باد میاد و درختها رو تکون میده این صحنه ها تو قلبم آشوب میکنه ،یاد پاییز و برگ ریزان و مدرسه...

با این حال امسال پاییز برام رنگ دیگه ای داره وقتی یاذم میفته که امسال تو رو دارم قلبم فشرده میشه دلم میخواد زمان به سرعت سپری شه وروزی بیاد که من با شوق دفتر وکتابهای پسرمو جلد میکنم که بفرستمش مدرسه،وای مانی عزیزم یعنی اون موقع رو میبینم ،تو اون موقع چه شکلی هستی؟

راستش از طرف دیگه هم دلم نمیخواد این روزهای شیرین و قشنگتم با تمام سختیهاش زود سپری بشه

میدونم که برای این روزهاتم حسابی دلتنگ میشم ،شاید با دیدن عکس این روزهات اشک بریزم...

وقتی به ۳ماه گذشته فکر میکنم میبینم واقعا چه روزهایی رو سپری کردیم،از یادآوری بعضی صحنه ها خندم میگیره مثل وقتی که بابا برای ساکت کردنت ،تو رو میگذاشت روی شونش و تقریبا تو خونه میدوید(۱،۲،۳،۴)!😁 

یا وقتهایی که دیگه صدای سشوارو صداهای وسایل برقی ضبط شده کفاف نمیکرد وما مجبور میشدیم نصف شبی جارو برقی روشن کنیم ،اون وقت صبحش سعی میکردیم جلوی همسایه ها آفتابی نشیم😁

خلاصه روزهای عجیبی بود عزیزم

پسندها (1)

نظرات (0)