، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

مانی مامانی

6 ماهگی که منظرش بودیم

1393/10/14 21:16
نویسنده : مامان مانی
50 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم بلاخره 6 ماهه شدی

خیلی انتظار این روز رو کشیدم دلم میخواست ببینم وقتی 6 ماهه میشی چطور پسری میشی ...

وحالا میبینم که از همیشه شیرینترو زیباتر شدی.واقعا روزی هزاربار خدا رو شکر میکنم که همچین فرشته ای به ما هدیه داده

فرشته ای که شده تمام زندگی ما.

عزیزم 6 ماهگیت مصادف شد با شب یلدا و ما اون شب برات یه کیک هندونه ای گرفتیم وخونه مامان پروین کلی ازت عکس گرفتیم.

خیلی وقته برات ننوشتم آخه اصلا وقت آزادی برام نمیذاری خوب، ولی خیلی وقتها حرفهایی تو دلم بود که دوست داشتم برات بنویسم ولی اینقدر ازش گذشت که فراموششون کردم

 

عزیزم حالا دیگه 2فصل از زندگیت گذشت و تو وارد سومین فصل خدا شدی،راستش من که اصلا متوجه اومدن و رفتن این 2 فصل نشدم، فقط روزی رو یادم میاد که با عجله رفتم بیمارستان و از لحظه ای که تو رو بغل گرفتم زمان برام متوقف شد،دیگه نه تابستونو دیدم نه پاییز...

تو این مدت اصلا از خونه خارج نشدم فقط گاهی رفتیم خونه مادربزرگها، راستش خیلی وقتها احساس تنهایی میکردم ، انگار از تمام دنیا دور افتاده بودم ، اون روزهایی که تو خیلی کوچولو بودی وخیلی بیقراری و گریه میکردی احساس میکردم من با کوهی از مسئولیت از یاد همه رفتم، ولی هرچی که بزرگتر میشی اینقدر شیرین ودوست داشتنی تر میشی که احساس میکنم تو خودت قراره تمام این تنهایی رو پر کنی ،حس میکنم تو هدیه ای هستی از طرف خدا که اومدی قلبمو مالامال از عشق کنی، اومدی تا دلیلی باشی برای زنده بودن وزندگی کردن ، برای اینکه قلبمو به طپش واداری

 

   

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)