، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

مانی مامانی

مامان تو مرخصی

1393/3/27 13:14
نویسنده : مامان مانی
53 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کوچولوی من ،بلاخره من به آرزوم رسیدم واتاقت چیده ومرتب شد نمیدونی چقدر نگران بودم که به موقع آماده نشه آخه ما یهویی تصمیم گرفتیم پنجره ها رو دوجداره کنیم وبرای اتاق تو بالکن شیشه ای بزنیم تا در مقابل سرما وگرماوآلودگی حفظت کنه ،خوب یه کم دیر اقدام کردیم ولی بلاخره با تمام حرص خوردنها ونگرانیها تموم شد، ولی همه اومدن کمک کردن که بعدش خونه رو کنند مثل دسته گل😊 نمیدونی چقدر از دیدن اتاق به هم ریختت غصه میخوردم برام شده بود آرزو که مرتبش کنم وبچینم وتزیینش کنم ،البته نمیدونی چقدر بقیه زحمت کشیدن تا من کاری نکنم ،همه درودیوارها وکل خونه رو حسابی تمیز کردن فرشها رو هم دادیم بیرون شستند ،چندتا کوچولوشم مامان اکرم خودش شست...بابایی که دیگه نا نداره از بس این چند وقته کار کرده ولی حالا هم خونه خیلی تمیز شده هم اتاقت خیلی خوشگله ،منکه از تماشاش سیر نمیشم راستی الان یه هفته ست که اومدم مرخصی ،حالا دیگه دوتایی بعد ازرفتن بابایی میگیریم میخوابیم تا ۱۰،بعدشم میریم خونه مامان اکرم تا غروب که بابایی میاد دنبالمون ،عزیز دلم دیگه چیزی به اومدنت نمونده الان تو هفته ۳۸هستم ونهایتا تا یکی دو هفته دیگه روی ماهتو میبینم ،سعی میکنم این روزها برات لالایی بخونم تا باهام بیشتر ارتباط برقرار کنی ،نمیدونی هنوز نیومده چقدر عاشقتم ،عاشق لگد زدنها وسکسکه کردناتم نمیدونم شاید بعدها دلم برای این روزها تنگ بشه روزهایی که تو وجود خودم داری رشد میکنی وفقط مال خودمی ،روزهایی که تو درونم حست میکنم،بخشی از وجود خودمی ،کاش همیشه پیشم باشی ،مال من باشی حتی وقتی بزرگ شدی،همیشه پیشم بمون...

پسندها (1)

نظرات (0)